گروه ادبی بداهه

کلیه حقوق مادی و معنوی این وبلاگ متعلق به گروه ادبی بداهه است.

استفاده از اشعار وبلاگ بدون ذکر منبع شرعاً حرام و قانوناً جرم می باشد.

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
گروه ادبی بداهه ... صفحه ما در اینستاگرام 0bedahe0 ... برای دریافت برنامه جلسات شعر، کلمه بداهه را به 50002460650 ارسال نمایید

۳۱ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است

خدا کند که نگردد کسی خدای کسی
من اشتباه گرفتم تو را به جای کسی ..

و روی صندلی ِ ایستگاه زندگی ام
نگه نداشته ام جز تو جا برای کسی

من اعتماد نکردم به چشم های خودم
و اعتماد ندارم به چشم های کسی

هنوز منتظرم تا ز راه برگردی
هنوز مانده به راه تو رد پای کسی

درین هوای زمستان ، ترک زده قلبم
اثر نکرده به رویش بجز تو ، هایِ کسی

کجا نوشته تو سهم منی، برای منی
اگر نوشته، بدان بوده از خطای کسی

خدا کند نرسد آن زمان که بند دلت
گره خورد به دل و گوشه ی قبای کسی

همیشه گندم و حوا؟ گناه آدم نیست؟
که در حضور تو شد مست و مبتلای کسی

قـــطــار پشت قطـار و نـفـر نـفـر آدم
میان این همه دلبسته بر لقای کسی

شدم چو سوزنِ پرگارِ بسته ای اما
امید بسته ام اینجا به ابتدای کسی

به راه عشق همیشه یگانه جنگیدم
نکرده ام ابدا در ره اقتدای کسی

نشسته اند غزل ها به انتظار شما
نبسته ام به خدا دل به مرحبای کسی

اذان عشق به گوشم تو خوانده ای، قبلش
نداده گوشِ دلم، دل به ربنای کسی

ز نغمه های تو عاشق شدم ، خودم اما
گمان کنم شده ام ، مقصد دعای کسی


تباه میشوم از غم مثال سیگاری
که شیره ی تن او میشود فدای کسی




برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید

  • گروه ادبی بداهه

علی را با چه معنا می توان کرد؟
مگر حل این معما می توان کرد؟

به اشکی داغ و آهی سرد از درد
یقین کار مسیحا می توان کرد

به ذکر یا علی با دست خالی
گره از کار دل وا می توان کرد

میان کوچه شب رد پایی
از آن شب گرد پیدا می توان کرد

چه گویم از علی ای مرد عاقل
به کوزه بحر را جا می توان کرد؟

علی یعنی به وقت اوج غربت
به چاهی نیز نجوا می توان کرد

علی یعنی که در بلوایی از خشم
به قاتل هم مدارا می توان کرد

علی یعنی به شمشیر عدالت
بسی شق القمر ها می توان کرد

علی یعنی که سر مست از عبادت
کهن زخمش مداوا می توان کرد

علی یعنی به همراه محمد (ص)
سفر تا عرش اعلا می توان کرد

علی یعنی میان خانه خود
غریبی را تماشا می توان کرد

علی یعنی که شبها جستجویش
به روی قبر زهرا می توان کرد

ی علی یعنی که در راه خداوند
زن و فررند اهدا می توان کرد

علی یعنی شهادت با دل و جان
خدایی را هویدا میتوان کرد

علی یعنی همه دنیا و عقبا
به عشق او تمنا میتوان کرد

علی شیر خدا یار رسول و
به یادش عشق برپا میتوان کرد

علی یعنی که راز سر به مهری
به حق معنی آنرا میتوان کرد

علی یعنی که با نامش جهانی
به او حیران و شیدا میتوان کرد

علی یعنی اگر عالم خطارفت
جهاد نفس برپا میتوان کرد



برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید

  • گروه ادبی بداهه

ساعت 5 و نیم می آید ، مثل خورشید پشت ابر چرا؟
گفته بودم که آخر این چادر ، روز من را سیاه خواهد کرد

نکند یکدفعه طلوع کنی پشت ابر خودت بمان آخر
هر کسی رد شود تو را دائم چهار چشمی نگاه خواهد کرد

قایمم کرده اى ز نامحرم مثل خورشید پشت سایه ى ماه
تا تو باشى, تو که پناه منى ، مهر تو کى گناه خواهد کرد

دم افطار رد نشو بانو روزه ام را خراب خواهی کرد
هر کسی دید ماه روی تو را لاجرم اشتباه خواهد کرد

قول دادیم روز اول که من و تو با همیم تا آخر
هر کسی پای تو نشسته فقط عمر خود را تباه خواهد کرد

چشمهایت شراب انگوری، شاعر چشمهای تو چه کسی است
هر کسی از تو گفته جز لب من، شرحی از سوز و آه خواهد کرد

وقت رفتن عجیب شد حالم، تا نگاهت به چشم من افتاد
دل سنگت به من بگو آیا ، فکر این بی پناه خواهد کرد؟؟؟

میر و مرشد، سماع و رقص و طرب، در سرم بی امان نوا دارند
عشقت اعجاز قرن من است، خانه را خانقاه خواهد کرد

عشق من بی‌نهایت است و عظیم، پرحرارت، یگانه ،بی مانند
از خدا هم اگر سوال کنی خود او را گواه خواهد کرد

کاش می شد که لحظه ای کوتاه تو بخوانی تمام حرفم را
بوسه ای از لبان تو آیا.. گونه را بوسه گاه خواهد کرد؟؟؟



برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید

  • گروه ادبی بداهه

بسم الله الرحمن الرحیم

 

به حول قوه الهی و با مدد کریم اهل البیت علیهم السلام، روز یکشنبه بیست و دوم تیرماه 1393، چهارمین جلسه شعر بداهه برگزار شد. در ادامه گزارش مختصری از این جلسه ارائه شده است.

 

** چهارمین محفل شعری گروه ادبی بداهه روز ولادت امام حسن مجتبی برگزار شد. طبق اعلام قبلی جلسه ساعت پنج عصر شروع شد. بعد از قرائت قرآن، پخش کلیپی از سخنان مقام معظم رهبری حفظه الله با عنوان شعر مذهبی، درباره ی لزوم پرداخت شاعران جوان به مضامین ادعیه و استخراج مفاهیم شاعرانه از آنها، زینت بخش دقایق ابتدایی جلسه بود. در ادامه بخش های مختلف برنامه به ترتیب و منظم اجرا شد و در هر بخش شاعران عضو گروه به شعر خوانی پرداختند. مهمانان این جلسه آقایان حامد عسکری، محمدشیخی و محمد شمس بودند که در بخش پایانی به شعرخوانی پرداختند .**

 

امید است با همکاری و مشارکت پر شور علاقه مندان به شعر، شاهد برگزاری جلسات مداوم و غنی تری باشیم.


  • گروه ادبی بداهه

رزمنده اسلام یعنی حاج همت
وقت شهادت بر لبش لبخند مانده


یا آن شهیدِ مادری که اسم مادر
در خاطراتش یا روی سربند مانده

دستان ما هرچند کوتاه است اما
زآن ها وصیت نامه هایی چند مانده

آن ها ز نسل شیرها ما شیربچه
تا هست دنیا بین ما پیوند مانده

گمنام هایی که خروش "یاعلی" شان
در سینه ی پرطاقتِ "اروند" مانده

آنها پرستو های آزادند اما
ما مردگانی، در قفس، در بند مانده

جانباز یعنی آن شهید زنده ایی که
با آنکه رفته ! با زن و فرزند مانده

جانباز یعنی خاطرات... و زخم بستر...
...روحیه اش اما چه بی مانند، مانده

تنها به روی کوچه های شهر آیا
اسمی از آن مردان غیرتمند مانده؟

رفتند و عشق از کودکی در شهر مرده
رفتند و چای زندگی بی قند مانده

جا مانده از خیل شهیدان خدایی
با اشتیاق وصل او خرسند مانده

در خاطرات مادری تصویر محوی
مابین دود و ناله ی اسپند مانده

چشم انتظاری درد سوزان و غریبی است
شاید برایش یک پلاک و بند مانده

در ذهن های شب زده آن خاطراتِ
"از جمع ما پروانه ها رفتند" مانده

داغ هزاران لاله دشت دو عیجی
بر سینه غمدیده الوند مانده

هر لاله در این شهر یاد یک شهید است
خون شما در بطن هر آوند مانده

من بی شما یک واژه ی بی بار و معناست
حق شما بر گردن این وند مانده




برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید

  • گروه ادبی بداهه

با "یا حسین" لقمه ای افطار، مرهم است
ماه خداست وقت سحر، "یا حسن" دَم است

ما رزق نوکری تو را ارث برده ایم
عشق حسن سرشته به اولاد آدم است

لبخند بر لب همه ی ساکنان عرش
"باز این چه شورش است که در خلق عالم است"

میخواستم که زندگی ام را به تو دهم
نه منصرف شدم به خدا جان من کم است

یک جلوه از شئون تو عرش خدا بود
یک قطره از عنایت تو آب زمزم است

هر جا اسیر کج شدن راه می شوم
ابروی بی مثال تو ایات محکم است

وقتی که نام نیک تو از راه می رسد
آیینه ی غمِ دلِ من اشک نم نم است

امشب به امر توست حیات و ممات من
سر هم اگر که خواسته باشی فراهم است

این مجتباست منتخب از جانب خدا
تفسیری از کمال نبی مکرم است

حاتم ترینِ اهل کرم در برابرت
همچون گدای کاسه به دستی سرش خم است

همواره گفته اند که ذکر تو یا حسن
اذن ورود شیعه به ماه محرم است

از آن دمی که کوچه به سر زد ز غربتت
حال زمین و عرش خدا سخت درهم است

دنیا نبود عرصه فرمان روایی ات
پس تخت حکم رانی تو عرش اعظم است

اصلا نیاز نیست برای تو روضه خواند
خاک است بارگاه تو، داغ مجسم است

بوی بهشت می رسد از تربت شما
دنیا بدون لطف شما چون جهنم است

آرامش دلِ نبی و عشق مرتضیاست
بر غصه های مادر سادات همدم است

با یک دمش زمین و زمان زنده می شود
شاگرد مکتبش خودِ عیسی بن مریم است

وقتی حسین نیز دلش تنگ مجتباست
"یا عمیِ" عزیزِ حسن رافع غم است

فردا که تو به عرصه دنیا قدم زنی
مستی به روزه دار شدن هم مقدم است

دنیا چه خوب شد، چه بهشتی!!! خوش آمدید
در یک کلام عرض همه خیرمقدم است

با درد آمدیم که درمانمان کنی
دست کریم خاتمه درد و ماتم است

"خواهش نکرده اهل کرم لطف می‌کنند"
آقا کرامتش به دو عالم مسلم است

ای کاش زائرت شوم و ضامنم شوی
این حاجت دل منو ذکر دمادم است

این اشک غصه نیست ز شوق قدوم توست
فصل بهار آمده، گل غرق شبنم است

حتی اگر نداشته باشیم حاجتی
اینجا کریم بهر کرامت مصمم است

شاه کریم بهر فرج هم دعا بخوان
توصیف حال و روز زمین گنگ و مبهم است

یک روز می رسد که تو صاحب حرم شوی
روزی که منتقم به برش تیغ و پرچم است

امشب جدا نکن ز گدایان بر درت
این کوزه ی شکسته ی ما را ٬ که در هم است




برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید

  • گروه ادبی بداهه

رسیده باز از ره لحظه افطار، بدجوری
خجالت میکشم از تشنگی اصغرت آقا


دوباره کاش برگردی به سمت خیمه های خود
کشیده نقشه ها خولی برای پیکرت آقا

هزاران نیزه دار آمد و تو تنهای تنهایی...
هزاران ضربه زد دشمن به قلب خواهرت آقا

چه شد؟ آب عاقبت آمد به خیمه؟ نیست سقایت
گمانم مانده آن سوتر تن آب آورت آقا

رسیده شمر با خنجر به دنبال تو می گردد
خدا را شکر کم سو بود چشم مادرت آقا

ولی ای کاش پیغمبر گلویت را نمی بوسید
چگونه از قفا ... ضربه...بمیرم من...سرت آقا

نگاه ساربان از روز اول محو چیزی بود
چرا انگشت را برده، چه شد انگشترت آقا

تن بی جان تو افتاده در گودال می دانم
شنیدم جان سپردی در کنار اکبرت آقا

بنی هاشم که جای خود به جز اهل حرم دیگر
نمانده از بنی ادم کسی دور و برت اقا

سر ظهر است و از حال برادرزاده می ترسم
که پیشش تیر باران شد نماز اخرت اقا

جنون قدرت و ثروت گرفته عقل و دل ها را
سپاه کفر یک لحظه نکرده باورت آقا

سنان با نیزه می آید به مهمانی پهلویت
و این خنجر که می افتد به جان حنجرت آقا

به چشمانش قسم این چشم ها را چشم زد دشمن
وگرنه آب می آورد بهر دخترت آقا

برای تشنگی کافی ست تا چشم حرم افتد
به این لبهای خشکت یا به چشمان ترت اقا




برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید

  • گروه ادبی بداهه

شب تاریک رسیده ست ولی ماهی نیست
یوسفی هست ولی خلوت در چاهی نیست


امشب از نیمه گذشت و دل من صاف نشد

بارالها مددی! تا به اذان راهی نیست...


قامتم خم شده از بار گناه و افسوس
درگهی هست ولی توبه به درگاهی نیست


فرصت ناب مناجات فراهم شد و من
خود طلب کرده ام این مظهر خودخواهی نیست؟!


دیرگاهیست که در برزخ خود گم شده ام
کاش پیدا بشوم، طاقت گمراهی نیست


عطش و تشنگی و حسرت یک جرعه ی آب
آب هم یخ زده، در حوض دگر ماهی نیست


بود یک روز مرا سوز دل و حال خوشی...
حال دیگر خبر از سیر الی اللهی نیست...


کاسه ی خالی دل را نکند رد بکنی
بی گدا درگه لطف تو در شاهی نیست




برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید

  • گروه ادبی بداهه

جمعه ها هی پشت هم رد می شود چون قطاری که ندارد مقصدی
جمعه ها با انتظارت آمدند، کاش این جمعه شما می آمدی

وصفتان را من شنیدم از همه، از یهودی و مسیحی تا حنیف
از زبان کاهنان در معبد و کنج آتشگاه هم از موبدی

مثل ما دل تنگ عصر جمعه ای، مثل تو آرام گریه می کنیم
در زمان بی قراری های خود ، کربلا سر می زنی یا مشهدی؟

یوسف زهرا به کنعان بازگرد، چشم دنیا کور چون یعقوب شد
دست ما کوتاه و خرما بر نخیل، کاش می شد تو به ما سر می زدی

تربت گمگشته داغ شیعه است، مرهم این زخم کاری پیش توست
العجل مولای من وقتش شده، رمز بگشایی ز یاس احمدی

تا که بار معصیت دارم به دوش، حسرت دیدار رویت می کشم
دیده اند خوبان عالم روی تو...شرم دارم از زیادی بدی

خواهد آمد آن زمان و دور نیست، کوچه ها را آب و جارو می کنیم
صبح بر این شام هجران می رسد، روز می آید به لطف ایزدی




برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید

  • گروه ادبی بداهه

آن شب قدر که سودای سحر داشت علی
بی شک از حادثه ی سرخ خبر داشت علی

سالها بود که در بند غم فاطمه اش
سینه ای سرخ تر از آتش در داشت علی

از سر هر مژه اش چشمه ی خون جاری بود
در دل هر نگهش موج دگر داشت علی

استخوان بغض گلوگیر نفسهایش بود
خار در دیده و آتش به جگر داشت علی

خسته از کوفه و این مردم پیمان شکنش
آه انگار به سر فکر سفر داشت علی

آه نفرین به تو ای کوفه که از کرده ی تو
دل پر درد و غم و دیده ی تر داشت علی

آسمان تیره تر از زلف شبش می گردید
تا به دیوار و در خانه نظر داشت علی

آنشب اما دلش از مژده وصلت خوش بود
التفاتی به قضا و به قدر داشت علی

گفت بر خیز و همان کن که خدا می خواهد
قاتلی را که به دل نیت شر داشت ، علی

نتوان گفت چه پیش آمد و عالم چون شد
سر از آن سجده ی خونرنگ چو برداشت ، علی



برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید

  • گروه ادبی بداهه