گروه ادبی بداهه

کلیه حقوق مادی و معنوی این وبلاگ متعلق به گروه ادبی بداهه است.

استفاده از اشعار وبلاگ بدون ذکر منبع شرعاً حرام و قانوناً جرم می باشد.

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
گروه ادبی بداهه ... صفحه ما در اینستاگرام 0bedahe0 ... برای دریافت برنامه جلسات شعر، کلمه بداهه را به 50002460650 ارسال نمایید

۲۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

آتش به نیستان و من انگار نه انگار
امواج خروشان و من انگار نه انگار

دلگیرتر از اینهمه جمعه منم آقا
تو سر به گریبان و من انگار نه انگار

دنیا ز فراق تو پر از جوش و خروش است
بی حد شده عصیان و من انگار نه انگار

هر روز به زخم دلت آتش زدم افسوس
چشمان تو گریان و من انگار نه انگار

گویا شد عوض جای من و منتظر ای داد
یوسف شده حیران و من انگار نه انگار

عالم همه در فتنه و جنگیست گرفتار
دنیا شده ویران و من انگار نه انگار

انگار نه انگار تو را هیچ ندیدم
تو حضرت جانان و من انگار نه انگار

گفتند غریبی و دلت خون و پر آه است
موی تو پریشان و من انگار نه انگار

هر لحظه رود در پی ایام دریغا
عمرم چه شتابان و من انگار نه انگار

شب خواب ندارند دگر مردم غزه
از بیم و غم جان و من انگار نه انگار

حتی در و دیوار بقیع از تو بخواهند
یک گنبد و ایوان و من انگار نه انگار



برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید


  • گروه ادبی بداهه

چه سخن هاست در این سینه ولی هیچ کسی
بر نهان خانه ی ما یاور و محرم نشود


با من غمزده صد بار جفا کرده زمین
از سرم سایه عشقت نفسی کم نشود

نگهت گرم و عمیق است ولی میترسم
که بسوزد همه اش زین تب و آدم نشود

باز من سوختم و باز تو خندیدی...حیف
تیغ خنده به من تب زده مرهم نشود

داد، فریاد، فغان، مویه، برای بغضم
هیچ عکس العملی گریه ی نم نم نشود

از خماری به جنون میرسم آخر سر اگر
نمی از ساغر معشوق فراهم نشود




برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید


  • گروه ادبی بداهه

لحن گفتار و طعم آغوشت، می دهد شرح، حس گرما را
دختران سخت دوست می دارند، لفظ دلچسب و ناب بابا را


در میان تمام عاشق ها هیچ کس مثل تو نمی ریزد
پای این غنچه های ناز و لطیف، همه ی آب و رنگ دنیا را

همچنان تو خدای عشق منی ، من همانم گلابتونِ توام
بعد از این بیست سال صد ساله، دوست داری هنوز صهبا را

دست هایت همیشه و هر روز، شانه گیسوان شب رنگم
رفته ای چاره ای ندارم من، عاشقم این خیال و رویا را

تو برایم پناه بی همتا ،من به یاد تو در دل شبها
هرگز از خاطرم نخواهم برد، یاد آن روزهای زیبا را

بغض دلگیر، لحظه ها دلتنگ، با اجازه به یاد تو هر شب
آن نوار قدیمی و گریه ، با صدای تو چه چه یارا

خنده هایت نماد آرامش، بودنت انتهای خوشبختی
بی تو مجنون دگر نمی خواهد، زندگی، شور، عشق لیلا را

رفتی و رفتنت شده دردی،رسم دنیاست این جدایی ها
با تو و بی تو دل خوشم بابا ،دارمش چون خدای یکتا را




برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید


  • گروه ادبی بداهه

شب جمعه است نوایی ز حرم می آید
نوحه ی حضرت زهراست شنیدن دارد

نگهم میکند و غافل و عصیان زده ام
زیر این بار کمر حق خمیدن دارد

این چه حسی است؟ که هر روز خدا آقا جان
به هوای تو دلم شوق پریدن دارد

من جامانده ندیدم حرم امن تو را
زائرانت همه گفتند که دیدن دارد

به نیازم برس و یک شب جمعه بطلب
خسته ام دوریِ از یار بریدن دارد

تشنه راهم و از فرط عطش محتضرم
جرعه ای از می ناب تو چشیدن دارد

قلب من جای غم و عشق حسین بن علیست
نقش تو بر ورق سینه کشیدن دارد

تو حسینی و عزیز دل مادر، آقا
غم بی سر شدنت جامه دریدن دارد

حرمت مروه، صفا مرقد عباس علیست
بین دو عشق دلم شوق دویدن دارد

کاش در کرببلا بودم و جان می دادم
خون من در رهتان میل چکیدن دارد




برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید


  • گروه ادبی بداهه

رفته چه کسی جای تو بالا سر ارباب ؟
پایین سر بی معجر و بالا سر ارباب


عمریست عزادار غم زینبم اما
شرمنده ام از خواهر کوچکتر ارباب

در شان تو این بس که خدا تا ابد الدهر
داده است تو را جلوه ای از مادر ارباب

هم زینب صغرایی و هم عمه سادات
ثبت است نشانت به دل سنگر ارباب

در روز ازل جام بلا را که چشیدی
سرمست شدی از اثر ساغر ارباب

ای دخت علی درد کشیدی، نبریدی
بی معجریت علت چشم تر ارباب




برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید


  • گروه ادبی بداهه

به جز گریه کاری بلد نیستم
همین گریه ها را نگیری حسین

غلام کسى در جهان نیستم
مُناىٓ و نعم الامیرى حسین

ز خوبی ات این بس که بر سفره ات
گنه کار را می پذیری حسین

جدایی ز کوی تو مرگ من است
الا حبک فی ضمیری حسین

شده وقف روضه جوانی من
رهایم نکن وقت پیری حسین

بخوان قل هو الله و تفسیر کن
تو مثل خدا بی نظیری حسین

به یمن وجودت مسلمان شدیم
تو معنای خیر کثیری حسین

سرت رفته بر نیزه ها.....واى واى
تنت مانده بین حصیرى حسین

نه در عشر ماه حرام خدا
شهید به یوم الغدیری حسین

نباشد بجز اشک در روضه ها
به محشر مرا دستگیرى حسین

سرافراز عالم نموده مرا
به درگاه تو سر به زیری حسین

گرفتی تو دست مرا باز هم
که روح دعای مجیری حسین

هر آنکس تو را داشت ره گم نکرد
بر این شب چو ماه منیری حسین




برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید


  • گروه ادبی بداهه

افتاد نقش ماه شما تا به روی آب
اورده اند : تیر زنان.. چشمتان زدند..

نازل شدی به خاک زمین تا که اهل خاک
تیری به چشمهای تو ای آسمان زدند

خون جای اشک ریخته ای از دو دیده ات
تا جای تیر ها به تو زخم زبان زدند

چشم کسی وجود تو را خم ندیده بود
همچون پدر به فرق سرت ناگهان زدند

وقتی ستون خیمه ات افتاد بر زمین
فریاد ساقی العطشا در جهان زدند

"از آب هم مضایقه کردند کوفیان"
آتش به باغ پر گل آن باغبان زدند

تیری به مشک خورده و باران شروع شد
تیری به قلب حضرت صاحب زمان زدند

چشم تو را حسین به دستان خویش بست
بهتر ، ندید بر لب او خیزران زدند

تیرو کمان بهانه ی نان بود و صد دریغ
مشک تو را به خاطر یک لقمه نان زدند

تیری به چشم داشت که تیری به مشک خورد
ناگه عمود برسر آن پهلوان زدند

آه ای بهار خیمه ی طفلان تو را چه شد؟
بر برگهای سبز تو رنگ خزان زدند

آتش گرفته جان جهان از شنیدنش
کاتش به خیمه های شما خاندان زدند

گفتند نیزه ای زده بر پهلویت کسی
چون فاطمه است مادرتان، این نشان زدند




برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید


  • گروه ادبی بداهه

یک کافه و یک پنجره ی رو به خیابان
یک بغض فرو خورده ی سرگشته و حیران


یک میز..دوتا چای..و باران که مداوم
من ..تو..متقابل..چه ناگفته..چه ویران

تو مثل همیشه به من احساس ندادی
باید بگذارم سر از اینجا به بیابان

از خرمن موهای تو سرسبز مزارع
از دامن گل دار تو روییده گلستان

باران چه پر از درد به این پنجره می خورد
ای وای از این گریه از این بارش باران

تنهایی من.. کافه و یک قصه ی تازه
شب گریه و بی تابی و بیداری و حرمان

انگیزه ی تلخی ست که از قهوه بخواهی
ترسیم کند فال کسی را ته فنجان



برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید


  • گروه ادبی بداهه

تیری کشید حرمله آخر حیا نکرد
از آن نگاه مضطر خواهر حیا نکرد
از ناله های خسته مادر حیا نکرد

از نازکی حنجر اصغر حیا نکرد

آتش بگیر حرمله آتش زدی مرا

آتش زده است سینه ما را سه شعبه ات
از پا فتاد فاطمه هم با سه شعبه ات
یا ضرب تیغ کشت مرا یا سه شعبه ات
باز است باز چشم علی تا سه شعبه ات....

آتش بگیر حرمله آتش زدی مرا

دارم من از تمامى این کوفیان گله
صبرم تمام گشته و سر رفت حوصله
در بین عرشیان خدا گشت ولوله
تا تیر را درون کمان کرد حرمله

آتش بگیر حرمله آتش زدى مرا

جوشانده ای چرا به شرارت گلاب را
دادی به قلب اهل حرم اضطراب را
کم کن برای کشتن او این شتاب را
بیچاره کرد تیر تو آخر رباب را

آتش بگیر حرمله آتش زدی مرا

چشمی سفید بود و گلویی سفیدتر
یارب قسم به عرش، عدویی سفیدتر...
پر کن پیاله را به سبویی سفیدتر
موی رباب گشته چه مویی!! سفیدتر

آتش بگیر حرمله، آتش زدی مرا

احساس می کنم که زمین زیر و رو شده
یا آسمان به سرخی زیر گلو شده
اصلا تمام عرش خدا محو او شده
طفلی صغیر طعمه ی تیر عدو شده

آتش بگیر حرمله آتش زدی مرا

خواهد که دست و پا زند اما نمیشود
گوید یکى دو مرتبه بابا....نمیشود!
اى کوفیان دوچشم على وا نمیشود
این سر به روى نیزه ى تان جا نمیشود

آتش بگیر حرمله آتش زدى مرا




برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید


  • گروه ادبی بداهه

جهان امروز با مکر و فریب و حیله آذین است
شغالان ، روبهان، کفتارها را کفر آیین است

نباید انتظار نور در تاریکی شب داشت
ندارد راه ایمان در دلی که غرق در کینه است

اگر سیال چون رودی به جایی میرسی آخر
اگر مرداب باشی سهم تو همواره تمکین است

همانهایی که در ظاهر ندای دوستی دارند
ولی در سینه هاشان حتم دارم قلب چرکین است

اگر از صلح می گویند در هر جای این دنیا
چرا این روزها ساکت شدند و غزه غمگین است

مگر یک کودک معصوم جنگی با جهان دارد
که از خونش لباس مادرش امروز رنگین است

کبوترهای خان یونس،رفح، حیّ شجاعیه
اسیر پنجه های تیز کرکس ها و شاهین است

صدای شیون یک مادر دل خسته می آید
ولی گوش امیران عرب کر گشته ...سنگین است

جنابان ملل سرگرم بازی های پوشالی
شیوخ نفت هم سرهایشان در لاک و خورجین است

شنیده می شود از سمت شهر قدس این آواز
که آزادی فراخواهد رسید این رسم دیرین است

برای کسب این مقصود باید پایداری داشت
و در این راه حتی زخم و درد و مرگ شیرین است




برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید

  • گروه ادبی بداهه