تا اطّلاع ثانوی تعطیل کردم
تا اطّلاع ثانوی تعطیل کردم
از تو سرودن، شعرهای عاشقانه
با این همه عشقی که من خرج تو کردم
هیهات! فکر رفتنی تو، بی بهانه
از بخت و اقبالم ننالم ، نا ندارم
تا رو کنم با من چه ها کرد این زمانه
اصلا بیا! باشد! تویی علامه ی دهر!
من هم اسیرت با نگاهی جاهلانه
من لحظه لحظه دل به فتوای تو دادم
تو دم به دم دستور حکم ظالمانه!!
گاهی تلنگر میزند قلبم به عقلم :
" حیف از تو! حیف از این فضای شاعرانه"
ناممکن و سخت است بودن زیر یک سقف
با این ادا اطوارهای بچه گانه
بر جای جای دفتر شعرم تو هستی
ترجیع بند و مثنوی، قطعه، ترانه!
حالا من و یاد آوری خاطراتت
حالا تو داری میروی، ناباورانه-
اشکم شده جاری و قلبم بیقرارت
احساسم از آبی شده نیلوفرانه
این با تو بودن داده کم کم کار دستم
طبعم شده لبریزِ احساس زنانه
قهرم ولی جدی نگیر و مثل سابق
احوال پرسی کن صمیمی، بی بهانه
من مطمئنم بعد آن عصرانه تلخ
هی می کشد آتش به قلب تو زبانه...
باشد خیالت تخت هر چیزی که گفتی
تا آخرم عمرم بماند محرمانه
لک زد دلم یک لحظه چون آمد به یادش
آن خنده های قاه قاه جاودانه
یادت می آید توی جنگل های گیلان...؟!
با هم وَ شعر "باز باران با ترانه..."؟!
میخواستم طردت کنم، بی مهر باشم
این شعر اما شد دوباره عاشقانه!
برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید.
- ۹۲/۱۱/۱۲