پریشان کرده نامت دشت و صحرا و بیابان را
شنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۳۶ ب.ظ
پریشان کرده نامت دشت و صحرا و بیابان را
مسلمان کرده اشک روضه ات هر نامسلمان را
ببین از سکه افتادند، قاری ها، مفسرها
دگرگون کردی از بالایِ نی تفسیر قرآن را
صدایت در سما پیچیده ای قاری بر نیزه
بخوان یاسین و طاها را بخوان زلزال و انسان را
ترک های لبانت بیشتر یا سطح این صحرا
خجالت داده این خشکی نگاه خیس باران را
به دست خویش میچیدی زصحرا خارو میگفتی
که صد افسوس ساحل نیست دریای مغیلان را
به خون حلق خود تاشام روی شانه اش میزد
که امید هدایت داشت حتی نیزه داران را
مرا با غیر حب تو چه کاری هست در عالم
که با عشق تو معنا کرده خالق اصل ایمان را
به حق گفتند هر روز جهان انگار عاشوراست
که آتش می زند داغ تو کل نسل انسان را
برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید
- ۹۳/۰۵/۱۸