تکلیفِ دل و دایره ی عشق تو این است
هر دل که در این دایره افتاد،غمین است
هر کس که تو را دید ز کف داد عنان را...
حال من بیچاره و دل با تو چنین است
پیش از تو نه وضع ضربان دلم این بود
بعد از تو نه وضع نفسم باز چنین است
شیرینی دنیا ز لبم رفت چرا که:
دریای هزارموج عشقت نمکین است
روزی که نگاه همه چرخید به مشرق
بی شک دم پیدایش این ماه جبین است
وه,هرکه گرفتارتوشدبین خلایق
تاحشرحزین است وحزین است وحزین است
بیرون شده ام از دل و از دایره آن
هر کس که در این دایره شد کافر دین است
این جمله ی من نیست ولی نیک سروده
"تابوده همین بوده و تا هست همین است"
باشد به فلک خانه دلداده ات ای دوست
هر کس که رها گشت ز تو خاک نشین است
بیهوده نگردید پی مرهم و درمان
دردی که به دل آمده با مرگ قرین است
آنجا که خدا کرسی و اسرار نهادست
دستش برسد هرکه به آن مالک دین است
ما حوصله حور و جنان هیچ نداریم
هر جا که تو باشی بر ما خلد برین است
نظاره ای از نرگس چشمان شرربار
والله که تنها هدف عشق همین است...
برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید.
- ۰ نظر
- ۲۵ تیر ۹۲ ، ۱۵:۴۸