من همانم که به یک اخم تو هم دلشادم
من همانم که به یک اخم تو هم دلشادم
در پی خنده ی شیرین تو من فرهادم
ای که لبخند تو طوفان غزلهای من است
خنده ای کن که دوباره بدهی بر بادم
بیستون جای خودش,در ره دلدادگیم
تیشه ی عشق زنم بر همه ی بنیادم
عشق تو ساخت مرا، گرچه که ویران کرده
سرو سامان من و مملکت آبادم
نه به لبهای اناری ، نه به ابروی کمان
من به یک غمزه ی چشمان شما دل دادم
دل و دینم همه تسخیر تو و یک نگهت
"من از آن روز که در بند توام آزادم"
تو همانى که نگاهت به دلم بنشسته
خاطرت جمع که پا را به تله بنهادم
مست گردیدم و از عشق وضو ساخته ام
با همان حالت مستی به نماز اِستادم
سجده و حمد و رکوعم همگی یاد تو شد
من ز قد قامت رعنای تو در فریادم
زیر باران غمت چتر نگیرم هرگز
این غم توست که هر لحظه کند دلشادم
لحظه ای غفلتم از یاد تو ممکن نشود
من خلف هستم و مجنون بُود از اجدادم
به هوای گل لبخند تو بوده است فقط
سر خود پای قدمهای تو گر بنهادم
حاضرم نذر قدمهای تو باشم همه عمر
چو شدم رهرو عشقت، تو برس بر دادم
باز گرما زده عشق تو گشته است دلم
من همان عاشق دلخسته , همان مردادم
بی اجازه زده ام پر به هوایت یک عمر
به غنیمت ببر این قلب چونان پهبادم
با دمت زنده کنی قلب مرا فرقی نیست
بازدم هو بزنی یا بزنی در ها ، دم
کفر زلف تو مسلمان شدن از یادم برد
ای سر زلف تو تنها سبب الحادم
حکم تیرم بدهی یا که به زندان فکنی
عاشقت هستم و خرسند از این بیدادم
روز اول که دچار تب و تابت گشتم
گفتم این را به خودم هرچه که بادا بادم
تا که با تیغ نگاهت سر دل را بزنی
میکشم منت شمشیر تو ای جلادم
آرزویم همه این است که هنگام وفات
پای چشمان قشنگ تو شود میعادم
وقت لبخند تو گلبرگ شقایق گردد
قلب بی مهر و دل سخت تر از فولادم
دوست دارم که اگر قصه عشقی دارم
پای این قصه، تو حوا شوی و من آدم
زندگی بی تو همان به که نباشد,ای کاش
لااقل مرگ در آن لحظه کند امدادم
«در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن»
فکر یک بوسه از آن لعل لبش شد زادم
روزی ار با نگهت بهر شکارم آیی
مثل آهوی رمیده به کف صیادم
تو نه آنى که شود وصف تو را من گویم
چونکه وصفت نتوان، قافیه را وا دادم
تا گلاب دل من را تو بگیری باید
که بهاری بشوم منتظر خردادم
برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید.
- ۹۲/۰۷/۱۰