افتاد نقش ماه شما تا به روی آب
افتاد نقش ماه شما تا به روی آب
اورده اند : تیر زنان.. چشمتان زدند..
نازل شدی به خاک زمین تا که اهل خاک
تیری به چشمهای تو ای آسمان زدند
خون جای اشک ریخته ای از دو دیده ات
تا جای تیر ها به تو زخم زبان زدند
چشم کسی وجود تو را خم ندیده بود
همچون پدر به فرق سرت ناگهان زدند
وقتی ستون خیمه ات افتاد بر زمین
فریاد ساقی العطشا در جهان زدند
"از آب هم مضایقه کردند کوفیان"
آتش به باغ پر گل آن باغبان زدند
تیری به مشک خورده و باران شروع شد
تیری به قلب حضرت صاحب زمان زدند
چشم تو را حسین به دستان خویش بست
بهتر ، ندید بر لب او خیزران زدند
تیرو کمان بهانه ی نان بود و صد دریغ
مشک تو را به خاطر یک لقمه نان زدند
تیری به چشم داشت که تیری به مشک خورد
ناگه عمود برسر آن پهلوان زدند
آه ای بهار خیمه ی طفلان تو را چه شد؟
بر برگهای سبز تو رنگ خزان زدند
آتش گرفته جان جهان از شنیدنش
کاتش به خیمه های شما خاندان زدند
گفتند نیزه ای زده بر پهلویت کسی
چون فاطمه است مادرتان، این نشان زدند
برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید
- ۹۳/۰۵/۱۷