امشب چرا آشفته و در پیچ و تابم؟
امشب چرا آشفته و در پیچ و تابم؟
زیر هجوم فکرها باید بخوابم ....
"او دوستم دارد؟" "ندارد؟"وااای امشب
درگیر هستم با دو پرسش...بی جوابم
آنقدر آشوبم که دمنوش پدر هم
کمتر نکرده ذره ای از اضطرابم
هرچه دعا کردم بیاید بی ثمر بود
این روزها دنبال فال و سر-کتابم
می بینمش دارد به سمت من میاید
شاید خیالاتی شدم غرق سرابم
حتما مرا از خاطراتش پاااک کرده
بدجور دارد میدهد حسرت عذابم
بر صورتم لبخند شیرینی نشسته
میگریم اما بی امان پشت نقابم
دلشوره هایم حل نشد در طعم الکل
در یک غزل گم می شوم وقتی خرابم
با دیدنش درگیر یک حسّی دوگانه
هم پر ز آرامش و هم پر التهابم
با اینکه غیر از او نباشد آرزویم
مغرورم و از دیدنش در اجتنابم
دیگر نمی نوشم زجام چشم هایش
اری خمارم منتها در اعتصابم
باران گرفته باز در شهر نگاهم
این روزها بی حد شبیه یک سحابم
می سوزم از اینکه دلم آواز سرداد
تا لحظه مرگم تو هستی انتخابم
وقتی تبسّم های او خرج کسی شد
من هم تبسّم کردم امّا دل کبابم !
یک دم نگاهش را بگیرد مرده ام من
بی روح و بی جان مثل عکس بین قابم
دستم به روی ماشه و بغضم گلو گیر
شلیک کردم اشک های در خشابم
برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید
- ۹۳/۰۸/۱۴