باران نمی بارد ولی چون پول دادم
باران نمی بارد ولی چون پول دادم
باید همین امروز بارانی بپوشم
پخته است مغزم زیر نور داغ خورشید
بارانی ام را بهر بریانی بپوشم
خندیده اند همسایگان و هم رفیقان
پول داده ام ، باید که پنهانی بپوشم
مادر بگفتا گشته ام خوش تیپ و رعنا
بارانی ام را بهر جریانی بپوشم
لطفا کمی با فاصله از من برانید
باید همین را روز مهمانی بپوشم
باید بپوشی آن لباس خوشگلت را
من هم از آن هایی که می دانی بپوشم
تا گفتمش "همچون هلویی"، گفت باید
محصولی از تولیدی "رانی" بپوشم
تا کور گردد چشم استکبار، زین پس
باید درون خانه هم من لی بپوشم
حتی به تقلید همین سیمای ملی
شلوار احسان علی خانی بپوشم
پوشیدم اما با بسی اعمال جانکاه
من فکر می کردم به آسانی بپوشم
بارانی ام گرم است و من در فکر آنم
تا کاپشنی از نوع سمنانی بپوشم
باید ببینم انتظار دیگران چیست
بعد از کمی تحقیق میدانی بپوشم
بس بر لباسم گیر داده گشت ارشاد
گشتم مصمم تا که رادانی بپوشم
گفتا یکی از دوستان: من هم از این رو
می خواستم مثل خیابانی بپوشم
با هر قدم هی پرت می گردد به اطراف
شاید برای پرتو درمانی بپوشم
دیدی چه شد اوج گرانی ها خریدم
امروز باید وقت ارزانی بپوشم
گویند تُرکش بهتر است اما بدانید
من مایلم تا جنس ایرانی بپوشم
شاید هوا ابری شود باران ببارد
شاید نباید زود بارانی بپوشم
چون قافیه باشد"بپوشم" نه" بگویم"
باید که شعر بند تمبانی بپوشم
گر راست خواهی نم نمک احساس سرماست
رفتم که آن را بیت پایانی بپوشم
برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید.
- ۹۲/۰۷/۲۷