باید به احساس خودت خندیده باشى
يكشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۲۷ ب.ظ
باید به احساس خودت خندیده باشى
وقتى که از یار خودت رنجیده باشى
دل داده ای به عشق دیگر مثل این است
که میوه را از باغ مردم چیده باشی
از بخت بد! یار خودت را در دل پارک
همراه یک مرد غریبه دیده باشی
هی منتظر باشی خبر اما نیاید
از رفتن بی موقعش ترسیده باشی
صهبا رحیمی تا تشت رسوایی بیفتد از سر بام
با خشم سر بر دیوار غم کوبیده باشی
از بخت تیره در مسیری گرد و دوار
یک عمر هی دور خودت چرخیده باشی
در اوج درد و بی کسی خود را میان
یک پیله از حجم کسی پیچیده باشی
از خود برانندت به جرم عشق بر گل
بی آنکه حتی غنچه ای بوییده باشی
هی از برادر زخم خوردی و سرانجام
چیزی نگویی و فقط بخشیده باشی
ای کاش در باغی که نامش زندگانی است
گلهای شادی را عزیزم چیده باشی
ای کاش می شد بشنوم در بزم عشاق
مانند شمس و مولوی رقصیده باشی
برای
مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید
- ۹۳/۰۴/۰۱