بسان ناله ی نی، سوختم غریبانه
بسان ناله ی نی، سوختم غریبانه
" نگار خویش چو دیدم به دست بیگانه"
و یادم آمد از آن عشوه های پنهانی
و بی قراری طبعم... بسان دیوانه
" خوش است خلوت اگر یار، یار من باشد"
که من بسوزم و او رد شود ز ویرانه
نسیم می وزد و مثل یک رقیب قَدَر
به خنده ای بزند موی دلبرم شانه...
میان مشعل چشمت چه اتشی بر پاست
که بی نتیجه بماند فرار پروانه
قبول نیست تو ناعادلانه دل بردی
بیا دوباره بجنگیم مرد و مردانه
نگاه من به نگاهت گره چو خورد آن شب
روانه کرده و بُردیم سمت میخانه
" هنوز هم به نگاهت امید دارم من"
بس است ظلم دمادم به عبد، شاهانه!
ببین چگونه نوشتم که دوستت دارم
و "سین" نوشته شده با هزار دندانه
و خواب دیشبم احلی ز هر چه بیداری
من و دو لعل نگار و وصال جانانه...
"من و جدا شدن از کوی تو خدا نکند"
که نیست بهتر از آن بعد مرگ استانه
هنوز عاشق آن خنده های ناب تو ام
ظریف و کامل و بی التهاب و رندانه
رسیدن به تو سخت است آنقدر که مرا
شدست عین محال و شبیه افسانه
بهای ناز نگاهت به آسمان پر زد
به جان خرم ز تو نازی ، دلم چو بیعانه
روال مردم چشمت به فتنه انگیزی
و خال کنج لبت دلفریب و فتانه
و در فراق تو آنقدر ناله سر دادم
که آمده به تسلا ستون حنانه
به فکر باده فروشی فتاده ام آخر
ز صبر پر شد و سرریز گشته پیمانه
گرفته ام ز اطبا برای درد فراق
دوای حسرت و آه و فغان روزانه
"شمیم" وار رسیدن به کوی چشمانش...
عجب هوای لطیفی! رسیده ام خانه
********
چرا نگاه و کلامت به هم نمی ایند
شبیه دولت امید و قطع یارانه
پیام دوستی ام را بده به چشمانت
به این شماره پیامک به هر دو سامانه
و آرزوی من اینست دعوتم بکنی
به صرف نان و پنیری برای عصرانه
برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید.
- ۹۲/۰۷/۲۸