بین حرف ابری که گریون شده...
بین حرف ابری که گریون شده...
که از بوسه ی عشق پشیمون شده...
به بارون نخندی که پشتش غمه...
همون اشک ابره که بارون شده...
یه وقتایی انقد فشاار اومده
یه روزایی انقَدر حالت بده
که خنده ت دروغه ، چشات خیسن و
نفس تنگیات ممتده ممتده ....
دلت رو شکوندن به این راحتی
یه مشت آدم ناتوی لعنتی
تو می مونی با صد تا فکر و خیال
با اعصاب ناجور و بد خط خطی
همون لحظه سجادتو یاد کن...
صدا تو رها تر توی باد کن...
خدا رو مخاطب کن و عشق کن!
به سمت خدا اینو فریاد کن...
یکم باورم کن بذار خوب شم...
بذار با نگاه تو مجذوب شم...
بذار توی آغوش تو بپرم...
با آرامشت گرم آشوب شم!
یه روزایی با صد رقم کبکبه
میبینی که تنها رفیقت ، تبه!
یه روزایی هس که نمیخوای باشن
یه روزاییَم هس که خیلی شبه ...
به خورشید قلبت رجوع کن گلم...
یه حس جدیدو شروع کن گلم...
خدا آسمونه تو روز و شبت...
تو خورشید اونی طلوع کن گلم!
چقد تلخه این حسّ ول-مَعطلی
چقد درد داره ...چه سخته ...ولی
نه می تونی دل بکّنی ، رد بشی
نه میتونی وایسی ...همین ....یاعلی!
دلم میشکنه وقتی احساس نیست...
مثل قبل دلی مثل دریاس؟ نیست!
تو رفتی و عطر جهان مرد و رفت...
دلم دیگه غرق گل یاس نیست...
صدا مو ببین گیر درد و غمه...
نفس هام فقط آه این ماتمه...
ببین شعر دارم براتو زیاد...
ولی عمر کوتام خیلی کمه...
تو اون آه جون سوز و فریاد درد...
با دستای بسته تو اوج نبرد...
صدای گلش توی آتیش در...
شکسته وجودو وجود یه مرد!
باید هی زمین خورد هی قد کشید
باید روی دل خط ممتد کشید
باید از زمین و زمان حرف خورد
تو دنیا باید درد بی حد کشید
برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید
- ۹۳/۰۷/۱۶