بین paper ها پی دلدار خود بودم، ولی
بین paper ها پی دلدار خود بودم، ولی
بین مکتب عشق من مشق الفبا می نوشت
در همان مکتب ولی افسونگری شد شیوه اش
بسکه از هر چیز و هرکس بود زیبا می نوشت
شیوه اش افسونگری ،مویش قلم، بر روسری
نسخه های دلبری را چون اطبا می نوشت
رازها در سینه ام محفوظ بود اما نگار
حرفهایش را عیان میگفت و رسوا می نوشت
از همان مکتب به علم دلبری شد مجتهد
مرجعم بود و برای عشق فتوا می نوشت
کل مکتبخانه دل دادند و دین بفروختند
بهر استفتاء آنها، حکم تقوا می نوشت
هر چه پاسخ بود در دل داشت اما و اگر
در جواب پیروانش باز آیا می نوشت
تا کسی او را نیابد بین اشعار کتاب
گاه نام خویش ویس و گاه لیلا می نوشت
تا کند خون بر دل جمعیت عشاق خود
مینشست و در کتابش از وصایا می نوشت
از دل دیوانه ام میخواست تا آدم شود
تا که شد آدم دلم ، از طعم حوا می نوشت
او خودش یوسف جمال و نیک سیرت بود و باز
از نگار دیگری آن ماه سیما می نوشت
رازهایی با منش بود و نگاهش بر دلم
گاه پنهان می نوشت و گاه پیدا می نوشت
خون به دل ، اشکم به چشم و آه بر لبهای من
کاش بر این درد هجران او مداوا می نوشت
گرچه استاد تواضع بود، در جای خودش
وصف چشم خویش را همواره شهلا می نوشت
مردگان عشق را با یک دم احیا می نمود
در میان دفترش باز از مسیحا می نوشت
تا کند فرهاد مجنون را گرفتار و پریش
قصه ای از " جوش شیرین بهر نانوا "می نوشت
گرچه خود استاد رسوا کردن عشاق بود
باز هم از نامرادیهای دنیا می نوشت
نامرادیهای دنیا حکمش ابزار است و بس
طعنه هایش را به من اینجا و آنجا می نوشت
چشم عشقم کور بود و اشتیاقش را ندید
نازنینم سالها با جنگ و دعوا می نوشت
مشق هایش شد تمام و فصل paperها رسید
من که او را یافتم از رسم حاشا می نوشت
گر چه دیوارش بلند است رسم حاشایی ولی
تا که دل فهمد زبانش، صد خدایا می نوشت
دیر جنبیدم گمانم داد یادم را به باد
چشم پوشید از گذشته، بهر فردا می نوشت
دل شکستن رسم گشته بین مکتبخانه ها
شیشه سرمشق است و او از سنگ خارا می نوشت
برای
مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید
- ۹۳/۰۳/۲۴