تا رسیده ست به گوشت که من آذری زبانم
تا رسیده ست به گوشت که من آذری زبانم
شده تکه ی کلامت"سنی من باشوا دلانیم"
چونکه فهمیدی دلم پای دلت مانده، دویدی
لحظه ایی آهسته باش که "یانوندآ من دایانیم"
تو شدی سلطان قلبم که چه ساده دل ربودی
حالا منتظر نشستی که" تاپشیرام من آنانیم"
و همان روح و روانی که خدا دمیده در من
"تو اگر روی، نمیرم" این بزرگترین "یالانیم"
می دونم که باز دوباره ، حرف تو پر از دروغه
تو بگو دوسم میداری ، با کمال میل "اینانیم"
تو که لحظه ای برایم تره هم نمیکنی خرد
"اوزوی چوخ اوسته گورمه ائله سوز دئنه اینانیم"
تو که آذری زبانی،و منی که بچه "کرد"م
به زبان خود بگویم،که "قضات وی گیانیم"
همه ی شهر که فهمید، اما باورم نکردی
عزیزم فقط بدون که"هم دینیم سن هم ایمانیم"
از چشام که تو نخوندی، از دلم که نشنفتی
بزار ساده من بگم که" آپاردین سن آمانیم"
هی سوال نکن تو از من، که چقد دوست میدارم
عزیزم اینو ولش کن، خدایی " اُلماز سایانیم "
" همه شب در این امیدم" که " رسم به آرزویی"
سر من به روی پایت، لحظه ایی " راحت اوزانیم "
تو طلوع صبح واژه، تو خیالمی همیشه
که برای حرفِ در دل، "اوزون علت بیانیم"
برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید.
- ۹۲/۰۷/۰۸