رحمی بکن،حالی بده ای خانمانم سوخته
پنجشنبه, ۵ دی ۱۳۹۲، ۰۶:۴۶ ب.ظ
رحمی بکن،حالی بده ای خانمانم سوخته...
ای شاهد شیدای چشمان به راهت دوخته
ای دلبر شیرین دهن ای نازنین دلدار من
ای آتش عشقت به جان آسمان افروخته...
«ای نازنین ناز آفرین» خورشید یکتای زمین
ای آنکه خورشید از رخت تابندگی آموخته...
هستی من از هست تو می هم سراپا مست تو
درب سرایت حاتم طائی به حاجت کوفته
مشتاق دیدارت شدم با جان خریدارت شدم
ای آنکه دل از چشم تو سرمایه ها اندوخته
حرفی بزن چیزی بگو جان را به لب آورده ای
«ای شاهد شیدای چشمانم به راهت دوخته»
این جان و این فرمان تو ای جان فدای جان تو
دل خانه را از شوق تو هر دم به مژگان روفته
برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید.
- ۹۲/۱۰/۰۵