زینبی و هر دلی را مست و شیدا می کنی
زینبی و
هر دلی را مست و شیدا می کنی
کربلا را
با سرشک دیده معنا می کنی
عهد بستی
هرکجا باشد حسین آنجا روی
یک تنه
سربازی_یک شاه تنها می کنی
یک زنی و
از تمام مردها مردانه تر
بعد
عباست علمداری مولا می کنی
من چه
گویم از بیان آتشینت شیر زن
آن زمانی
که عدو را سخت رسوا می کنی
در عجب
از اینکه با صبرت چگونه این چنین
در مصیبت
ما رایت، الا جمیلا می کنی
این تعجب
جا ندارد چون که فهمیدم شما
در ولایت
پیروی از حکم زهرا می کنی
می روی
با کاروان تا کوه باشی پشتشان
می روی
اما نمی دانی چه با ما می کنی
گل به گل
بو میکنی در بین گودال عاقبت
آن گل
گمگشته را آری تو پیدا می کنی
درکلاس
صبر تو، ایوب شاگرد است و بس
یک تنه
ماتم کشیِ آل طه می کنی
سر به
روی نیزه دیدی و به چوب محملت
دیده تر
از خون سر چون چشم سقا میکنی
مادری و
خواهری و عمه ای در یک زمان
زنده در
یاد همه، ام ابیها می کنی
از سیاهی
دلم شرمنده گشتم تا ابد
صبر
مطلق، دردهایم را مداوا می کنی؟
برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید.
- ۹۲/۰۵/۲۷