شب تاریک رسیده ست ولی ماهی نیست
چهارشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۳، ۰۹:۱۳ ب.ظ
شب تاریک رسیده ست ولی ماهی نیست
یوسفی هست ولی خلوت در چاهی نیست
امشب از نیمه گذشت و دل من صاف نشد
بارالها مددی! تا به اذان راهی نیست...
قامتم خم شده از بار گناه و افسوس
درگهی هست ولی توبه به درگاهی نیست
فرصت ناب مناجات فراهم شد و من
خود طلب کرده ام این مظهر خودخواهی نیست؟!
دیرگاهیست که در برزخ خود گم شده ام
کاش پیدا بشوم، طاقت گمراهی نیست
عطش و تشنگی و حسرت یک جرعه ی آب
آب هم یخ زده، در حوض دگر ماهی نیست
بود یک روز مرا سوز دل و حال خوشی...
حال دیگر خبر از سیر الی اللهی نیست...
کاسه ی خالی دل را نکند رد بکنی
بی گدا درگه لطف تو در شاهی نیست
برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید
- ۹۳/۰۴/۱۸