شراب تلخ میخواهم ز جذابیت طعمش
شراب تلخ میخواهم ز جذابیت طعمش
چرا طبعم نمی یابد دگر لذت ز شیرینی؟
تمام آرزوی من همین باشد دم آخر
بیایی و به بالین من غمدیده بنشینی
بیا یک بار دیگر از نگاهت خرج کن بانو
که با داروی چشمانت به درد عشق تسکینی
کمی کنکور عاشق پیشگی سخت است اما نه
اگر تو عاشقم باشی قبولی هست تضمینی
من دیوانه را در بستر عشقت مداوا کن
روان درمانی ام کن تو ولی از نوع بالینی
تمام مردم این شهر بی رنگند در چشمم
برای طبع نقاشم تو تنها جسم رنگینی
از این احساس تو خالی ندارم خاطره حتی
برایم مانده از عشقت همان یک عکس تزیینی
چه دنیای پر از عشقی کنار دلبری چون تو
برای هر دعای من شبیه لفظ آمینی
اصول اعتقاد من به لبخند تو وابسته است
به ایمانم بیفزا ای دبیر ماهر دینی
چه زیبا سرکشی جانم چه زیباتر تو آرامی
زبان قاصر ز توصیفت خودت تفسیر تحسینی
به کفر زلف تو باید که ایمان آورم روزی
که برهان دارد ایمان، تو فراتر از براهینی
کنار تو و آرامش؟! چو استفهام انکاری
مرا بی تاب می سازی بسان شعر آئینی
تمام حاجتم این است روزی رو بروی تو
بلرزد دست پایت تا بریزد چای در سینی
من از آن خاک سرسخت کویر لوت می آیم
تو از خاک پر احساس زمین های ورامینی
چو شیرینم تو فرهادی، تو مجنونی منم لیلا
برایم تو شدی بیژن منم ویسُ تو رامینی
برای
مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید
- ۹۳/۰۳/۲۱