چه سخن هاست در این سینه ولی هیچ کسی
جمعه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۱۷ ب.ظ
چه سخن هاست در این سینه ولی هیچ کسی
بر نهان خانه ی ما یاور و محرم نشود
با من غمزده صد بار جفا کرده زمین
از سرم سایه عشقت نفسی کم نشود
نگهت گرم و عمیق است ولی میترسم
که بسوزد همه اش زین تب و آدم نشود
باز من سوختم و باز تو خندیدی...حیف
تیغ خنده به من تب زده مرهم نشود
داد، فریاد، فغان، مویه، برای بغضم
هیچ عکس العملی گریه ی نم نم نشود
از خماری به جنون میرسم آخر سر اگر
نمی از ساغر معشوق فراهم نشود
برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید
- ۹۳/۰۵/۱۷