گشته ام در تمام زبان ها
گشته ام در تمام زبان ها
عشقت اصلا معادل ندارد
بی تو مجنونم و با تو مجنون
بی قراری که منزل ندارد
هی به دور تو می گردم اخر
کعبه ات دور باطل ندارد
من گـلایـه نـدارم عزیزم
گریه دور از تو حاصل ندارد
شیشه ی قلب من را شکستند
دست تقدیر ما ، دل ندارد
بی تو طغیان شده در وجودم
کودتایی که عامل ندارد
با تو دیوانه بودن طبیعی ست
عشق کاری به عاقل ندارد
بودن من به پای نبودت
برگ سبزیست قابل ندارد
مُهر من پای عشقت مهمست
مِهر ، مُهری که جاعل ندارد
از کران تا کران با تو بودن
موج عشقت که ساحل ندارد
«باید اول»نه اصلا نباید
عشق ورزی مراحل ندارد
حل تمرین قلبم ، نگاهست
چشم ، حلُ المسائل ندارد
گفتم عاشق شدم گفتی اما ...
جمله های تو فاعل ندارد
بس که بد کرده ای با دل ما
درس عشقت محصّل ندارد
رفتی و این دل آشوبه برگشت
پیچ و تابی که بسمل ندارد
رد شو از گیر تردید هایت
بازی عشق دل دل ندارد
پیش چشمان من ماه تابان
چون تو زیبا ، شمایل ندارد
برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید
- ۹۳/۰۹/۰۴