حاجات ما رواست که مهمان زینبیم
عالم همه به گوش، مسلمان زینبیم
گشتیم مسلم از دم احیاکننده اش
مائیم قوم فارس که سلمان زینبیم
دارم امید نیم نگاهی من از درش
هرچند مفلسیم ، محبان زینبیم
دستان حاجتم نرود سوی غیر او
ما ریزه خوار گوشه ای از خوان زینبیم
ما را به غیر سفره او نیست احتیاج
مبهوت و مات سفره الوان زینبیم
ما را چه غم که عالمیان طردمان کنند
شاهیم تا دمی که گدایان زینبیم
منت اگر نهد همه عباس زینبیم
صدبار یا که بیش به قربان زینبیم
اجداد ما همگی مست او بُدند
ما شیعه زاده ایم که حیران زینبیم
از آن زمان که ماه مبارک شروع شد
درمانده گشته ایم و پریشان زینبیم
هر شب برای غربت او ناله می زنیم
آشفته حال شام غریبان زینبیم
ای بی خبر تو هیچ ندانی که عشق چیست
ما را نظاره کن که خرامان زینبیم
روح القدس شدیم وتمامی شاعران
گرم غزل سرایی دیوان زینبیم
ارامش و قرار دو دنیا قرین ماست
فرخنده ایم، بی سر و سامان زینبیم
فخر علی ، تجلی زهرا ، شریک عشق
این زن پیمبر است و مریدان زینبیم
حاجت چرا بری به بر صاحب کرم
جان بایدش دهیم ، شهیدان زینبیم
شکر خدا که روزی اشکم حواله شد
حاجات ما رواست که مهمان زینبیم...
برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید.