در کنار علقمه نعش امیر افتاده است
ساقی لب تشنه با صورت به زیر افتاده است
بانگ زهرا می رسد از قتلگاهش وای من
رهگذار فاطمه بر این مسیر افتاده است
از جفای دشمنان یارب چو گل در خار زار
ساقی عطشان میان تیغ و تیر افتاده است
دست گیر عالم است و ای دریغ از روزگار
که به زیر دست و پا روح مجیر افتاده است
بانگ ادرک یا اخا آید به گوش از علقمه
گویی از بام فلک ماه منیر افتاده است
کسر شأن او نباشد بلکه شأن اوست این
کز هجوم گرگها زخمی به شیر افتاده است
از فراق جانگداز او که باشد دردناک
آتشی بر سینه ی شاه شهیر افتاده است
زانکه شد عباس غلطان زیر سوز آفتاب
سایه ی غم بر دل برنا و پیر افتاده است
دست دارد بر کمر فرزند زهرا چون بدست
تشنه بی دست از جفا آن دستگیر افتاده است
لشگری بر گریه ارباب ما کف می زدند
بین نامردان شام و کوفه گیر افتاده است
خون عشق است اینکه لبها را منور می کند
رد باران بر ترک های کویر افتاده است
برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید
- ۰ نظر
- ۲۹ تیر ۹۳ ، ۲۰:۰۲