گروه ادبی بداهه

کلیه حقوق مادی و معنوی این وبلاگ متعلق به گروه ادبی بداهه است.

استفاده از اشعار وبلاگ بدون ذکر منبع شرعاً حرام و قانوناً جرم می باشد.

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
گروه ادبی بداهه ... صفحه ما در اینستاگرام 0bedahe0 ... برای دریافت برنامه جلسات شعر، کلمه بداهه را به 50002460650 ارسال نمایید

۷۵ مطلب با موضوع «آیینی» ثبت شده است

شب تاریک رسیده ست ولی ماهی نیست
یوسفی هست ولی خلوت در چاهی نیست


امشب از نیمه گذشت و دل من صاف نشد

بارالها مددی! تا به اذان راهی نیست...


قامتم خم شده از بار گناه و افسوس
درگهی هست ولی توبه به درگاهی نیست


فرصت ناب مناجات فراهم شد و من
خود طلب کرده ام این مظهر خودخواهی نیست؟!


دیرگاهیست که در برزخ خود گم شده ام
کاش پیدا بشوم، طاقت گمراهی نیست


عطش و تشنگی و حسرت یک جرعه ی آب
آب هم یخ زده، در حوض دگر ماهی نیست


بود یک روز مرا سوز دل و حال خوشی...
حال دیگر خبر از سیر الی اللهی نیست...


کاسه ی خالی دل را نکند رد بکنی
بی گدا درگه لطف تو در شاهی نیست




برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید

  • گروه ادبی بداهه

جمعه ها هی پشت هم رد می شود چون قطاری که ندارد مقصدی
جمعه ها با انتظارت آمدند، کاش این جمعه شما می آمدی

وصفتان را من شنیدم از همه، از یهودی و مسیحی تا حنیف
از زبان کاهنان در معبد و کنج آتشگاه هم از موبدی

مثل ما دل تنگ عصر جمعه ای، مثل تو آرام گریه می کنیم
در زمان بی قراری های خود ، کربلا سر می زنی یا مشهدی؟

یوسف زهرا به کنعان بازگرد، چشم دنیا کور چون یعقوب شد
دست ما کوتاه و خرما بر نخیل، کاش می شد تو به ما سر می زدی

تربت گمگشته داغ شیعه است، مرهم این زخم کاری پیش توست
العجل مولای من وقتش شده، رمز بگشایی ز یاس احمدی

تا که بار معصیت دارم به دوش، حسرت دیدار رویت می کشم
دیده اند خوبان عالم روی تو...شرم دارم از زیادی بدی

خواهد آمد آن زمان و دور نیست، کوچه ها را آب و جارو می کنیم
صبح بر این شام هجران می رسد، روز می آید به لطف ایزدی




برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید

  • گروه ادبی بداهه

آن شب قدر که سودای سحر داشت علی
بی شک از حادثه ی سرخ خبر داشت علی

سالها بود که در بند غم فاطمه اش
سینه ای سرخ تر از آتش در داشت علی

از سر هر مژه اش چشمه ی خون جاری بود
در دل هر نگهش موج دگر داشت علی

استخوان بغض گلوگیر نفسهایش بود
خار در دیده و آتش به جگر داشت علی

خسته از کوفه و این مردم پیمان شکنش
آه انگار به سر فکر سفر داشت علی

آه نفرین به تو ای کوفه که از کرده ی تو
دل پر درد و غم و دیده ی تر داشت علی

آسمان تیره تر از زلف شبش می گردید
تا به دیوار و در خانه نظر داشت علی

آنشب اما دلش از مژده وصلت خوش بود
التفاتی به قضا و به قدر داشت علی

گفت بر خیز و همان کن که خدا می خواهد
قاتلی را که به دل نیت شر داشت ، علی

نتوان گفت چه پیش آمد و عالم چون شد
سر از آن سجده ی خونرنگ چو برداشت ، علی



برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید

  • گروه ادبی بداهه

به گل پیکر ارباب الهی العفو
گودی حنجر ارباب الهی العفو

روز هفتم، دل من یاد محرم کرده
به علی اصغر ارباب، الهی العفو

عطش افتاده به جانم، جگرم می سوزد
به علی اکبر ارباب، الهی العفو

قامتم خم شده، نیلی شده رویم بابا
به رخ دختر ارباب، الهی العفو

گوش تا گوش، گلوی پسرت پاره شده
به گل پرپر ارباب، الهی العفو

خاک بر این دهنم، شمر، میان گودال.....
به بریده سر ارباب، الهی العفو

کمرت خم شده از رفتن سقای حرم
به دو چشم تر ارباب، الهی العفو

بوسه بر حنجر خشکیده ی از آب زدی
به دل خواهر ارباب، الهی العفو

آخرین غصه ی او، داغ اسیری تو بود
به غم آخر ارباب، الهی العفو

هر که در کرببلا داشت نشان از زهرا
به خود مادر ارباب، الهی العفو

مست از باده ی عشقیم و فدایی توایم
به می و ساغر ارباب، الهی العفو

به حبیب و به زهیر و به غلام و به قمر
به همه لشکر ارباب، الهی العفو

بین و گودال و نگاهش به حرم ... یا زهرا
به دل مضطر ارباب، الهی العفو

چه شود گوشه اى از مرقد شش گوشه او
جان دهم در برِ ارباب ،الهى العفو



برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید

  • گروه ادبی بداهه

السّلام ای ماه خوب ربّنا
السّلام ای ماه جمله اولیا

السلام ای ماه پر فیض صیام
ماه خوب روزه و ماه دعا

السلام ای لطف حق بر بندگان
ای شمیم رحمت و سور خدا

السلام ای بارگاه بندگی
ای به تو در دل صفا بر لب ثنا

السلام ای آنکه مشتاق توام
تا دهم جان را به نور تو صفا

ای خدایم عفو کن این بنده را
چون که بوده لطف تو بی انتها

السلام ای بهترین ایامها
در میان سالها و ماه ها

السلام ای باب رحمت بر همه
بندگی بر غیر تا کی تا کجا ؟

چون به عفوم وعده فرموده کنم
بندگی بی منت و چون و چرا

السلام ای ماه توبه، بندگی
از تو فضل بیکران بر ما عطا

السلام ای فرصت خالص شدن
آشنا گشتن به حبّ کبریا

السلام ای دوست ای ماه خدا
یک سلامی همچو بوی اشنا

السلام ای بحر مشتاقان سلام
می کند هر دل به بحر تو شنا

السلام ای هدیه بر اهل زمین
سوی بالا میبری تقدیر ما

السلام ای تو نشان رحمتش
بر رهی گم کرده باشی رهنما

السلام ای ماه قران و نماز
بر کدورتهای دل دادی جلا

السلام ای شاهد اعمال ما
ای پذیرای همه شاه و گدا

السلام ای نهر جاری در دلم
می بری تاریکی هر لکه را

ای شهید فوزت و ربی کلام
بر شکاف فرق تو دنیا فدا

السلام ای مهبط قران و دین
ای که آمد در تو پیغام خدا

السلام ای ماه مهر و آشتی
در تو میگردد ز ما کینه جدا

السلام ای حرز محکم از گناه
ای نگهدارنده از خبط و خطا

السلام ای اتصال ملک و دین
از ملائک میرسد بر ما ندا

ی السلام ای شاه راه بندگی
بهر مس های وجودم کیمیا

السلام ای درس انفاق و وفا
میزدایی کبر و مستی بیصدا

السلام ای فاتح دنیای دل
میرسد از تو به دل شور و نوا

السلام ای صبرو ای تقوا رسان
بر قلوب صادق و بس بی ریا

السلام ای تو حدیث عاشقی
مینوازی بنده را بی ادعا

عاشقم بر لحظۀ افطار تو
با ندای ربنا یا ربنا




برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید

  • گروه ادبی بداهه

بی تو آری فنا می شود دل
بی تو بی ادعا می شود دل

با تو اما یقین دارم ارباب
غرق نور خدا می شود دل

پس جدا گشتن از تو محال است
کی ز جانش جدا می شود دل؟

تا تو امضا کنی شک ندارم
ساکن کربلا می شود دل

آندمی که جدا شد ز دنیا
با شما آشنا میشود دل

غرق دنیا شدن ناسپاسی است
طائر کبریا می شود دل

بی تو دل مامن بی قراری است
با شما با صفا میشود دل

زندگی بی تو ما را عذاب است
کی ز این غم رها میشود دل

عمر ما جمله بی حاصلی بود
بی تو بی دست و پا می شود دل

عقل گفتا وصالش تباهی است
گفت باشد فدا میشود دل

گفت وصلش نباشد میسر
گفت اما چرا می شود دل

آرزویم بود وصل رویت
کی به تو مبتلا می شود دل

ی شما دل گرفتار طوفان
با شما ناخدا می شود دل

اقتدا بر شما بین گودال
شک نکن سر جدا می شود دل

روزى از باده ى انتظارت
مست قالو بلا مى شود دل ...

دل به شش گوشه تا می سپاری
صحن ایوان طلا می شود دل

آخرش سنگ فرش سیاهی
در حریم رضا می شود دل

بین هر کوچه ی تنگ و تاریک
با حسن هم نوا می شود دل

صبح جمعه به لب أین أین
ندبه هایش به پا می شود دل




برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید

  • گروه ادبی بداهه

من خوانده ام براى تو امن یجیب عشق
از یاد تو گرفته دلم بوى سیب عشق

بخشیده اى برات حرم را به دوستان
جز نوکرى که مانده هنوز بى نصیب عشق

نام من است سینه زن روضه هایتان
نام شماست حضرت شیب الخضیب عشق

من مست جرعه ای ز می ساقی حرم
او مست عشق بازیِ شاه غریب عشق

شکر خدا که حلقه به گوش شما شدم
ای پادشاه تا به ابد بی رقیب عشق

جان باختنِ برای تو احلی مِنَ العسل
اینگونه شد دوبار فدایت حبیبِ عشق



برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید

  • گروه ادبی بداهه

هم نماز ظهر را در کربلا خواهیم خواند
هم نماز صبحمان را پشت رهبر در بقیع

حاج محمود کریمی می شود امسال را
روضه ی مادر بخواند مثل "چیذر" در بقیع

یک اشاره بهرمان کافیست ما خواهیم ساخت
عاقبت یک صحن با عنوان حیدر در بقیع

غیرت شیعه به جوش آمد نمایش می دهیم
پخش اول کربلا، اکران آخر در بقیع

با همین حال و هوای خود بنا خواهیم کرد
صحن بی بی فاطمه البته بی در ، در بقیع

یک شب جمعه کنار فاطمه در کربلا
ظهر جمعه هم نمازش پشت دلبر در بقیع

بعد از آنکه کربلا را پاک کردیم از عدو
گرد زهرا پر زنیم همچون کبوتر در بقیع

خادم صحن ولایت میشویم و میزنیم
بر لباس زایران از عطر قمصر در بقیع

روضه های مادرت را فاش میخوانی شما
وای بر پا می شود غوغای محشر در بقیع




برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید

  • گروه ادبی بداهه

بعد مرگم به کوزه گر گویید
گل من را خم شراب کند

با می عشق شستشو بدهد
بعد لبریز از گلاب کند

جرعه ای در پیاله ریزد و بعد
یک به یک خلق را خطاب کند

بهر سر دادن به راه خودش
روی مستان فقط حساب کند

ندهد باده دست آن کس که
دائم الخمر را عتاب کند

نرود بین دست بدمستی
نقشه ی عشق را برآب کند

قطره ای روی خاک افشانَد
خم می، مست بوتراب کند

صد و ده بار یا علی بدمد
ذره را محو آفتاب کند

بشکند، چارده پیاله شود
عالمی را به می مجاب کند

گر چه"خیر الامور اوسطها"
مست تر، بیشتر ثواب کند

کوزه یا جام می . سپردم تا
هر چه میخواهد انتخاب کند

ما خرابیم کاش ساقی در
دادن می کمی شتاب کند

نوشِ اول، پیاله ی اول
دل هر عاقلی، کباب کند

مادر ساقی حرمکده را
اختیار از بنی کلاب کند

گر بنوشانیَم چنین می ناب
حال این مست را خراب کند





برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید

  • گروه ادبی بداهه

هنگام دعا دست به دامان دمشقیم
چون منتظر بارش باران دمشقیم

دنیا اگر از گرگ شود پر چه هراس است
ماییم که سگهای نگهبان دمشقیم

اسلام شناسی به مسیری است که رفتیم
صد شکر خدا را که مسلمان دمشقیم

دل جز به هواداری لیلا نسپردیم
مجنون و هواییِ بیابان دمشقیم

ما را چه هراسی است ز فردای قیامت
تا دست به دامان گدایان دمشقیم

از ظلمت و تاریکی دنیا نهراسیم
دلداده ی آن گنبد تابان دمشقیم

در منطق ما دل گره خوردست به مشهد
دیوانه ی بانوی خراسان دمشقیم

هر وقت اشاره بکند حضرت آقا
با ارتش خون راهی میدان دمشقیم

گویند که دختر پدری میشود اغلب
ما دربه در روضه ایوان دمشقیم

در روضه اگر روزیِ ما اشک دو چشم است
روزی خور از آن سفره احسان دمشقیم

هستیم همه در به در روضه زینب
ما گریه کن روضه رضوان دمشقیم

پیمانه به دستیم چو خُم دست "عقیله" است
دیوانه و "مستِ" مِی جوشان دمشقیم


این پیرهن مشکی ما ارث شما بود
سرگشته و حیران کریمان دمشقیم




برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید

  • ۰ نظر
  • ۲۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۴:۴۳
  • گروه ادبی بداهه