گروه ادبی بداهه

کلیه حقوق مادی و معنوی این وبلاگ متعلق به گروه ادبی بداهه است.

استفاده از اشعار وبلاگ بدون ذکر منبع شرعاً حرام و قانوناً جرم می باشد.

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
گروه ادبی بداهه ... صفحه ما در اینستاگرام 0bedahe0 ... برای دریافت برنامه جلسات شعر، کلمه بداهه را به 50002460650 ارسال نمایید

۲۲ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است

گاهی هوای دل، از گریه هام تره
یعنی بدون قرص، خوابم نمی بره

روی زمین سفت، بی بالش و تشک
احساس میکنم، اینجوری بهتره

با سختی زیاد هی غلت می خورم
فکرم مشوش است دل زار و مضطره

کابوس قبل خواب، هی ترس و دلهره
تصمیمهای تلخ، افکار مسخره

خاری درون چشم، آهی به روی لب
فریاد بیصدا، از عمق حنجره

هوهوی باد سرد، از لای پنجره
دور سرم همش، می گرده شب پره

این خاطرات تلخ، از روز های عشق
همبسترم شده، از سر نمی پره

روحم شکسته و قلبم نمیزنه
یاد تو از خودت، نا مهربون تره

داغ فراق تو ، نسبت به داغ مرگ؟
جای قیاس نیست، دهها برابره

بر روی تخت من یک سایه شد پدید
خیلی شبیه توست تصویر منظره

گلبرگ قرمزی ، مانده به یادگار
کل مشام من، از اون معطره

بختک به روی من، راه نفس برید
حرف من ولی ، هیشکس نمیخره

من از صمیم قلب، گویم چنین به تو
" از پیش من مرو " ، این حرف آخره

یک ماهه کامله فرق میون ما
من هشتم دی ام اون هشت اذره

یک شب وصال وبعد یک عمر با فراق
اون هرچقدبشه این صد برابره

از نیمه هم گذشت، این شام پر شرر
اما بدون قرص، خوابم نمیبره



برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید.

  • گروه ادبی بداهه

من از این عمر از این بی ثمری نالانم
وَ زِ دوریِ تو درگیر دو صد بحرانم

آنقدر دیده به راهت من و دل دوخته ایم
که به یعقوب نبی طعنه زند چشمانم

دو سه روزی شده از پیش نگاهم رفتی
حسم این است که صد سال شده گریانم

رطبت روی نخیل است و دو دستم کوتاه
آه ای کاش به نخلت برسد دستانم

کعبه یک سنگ نشان است وَ من میخواهم
قبله ام را به سوی خال تو برگردانم

تا ابد عهد کنم جز تو کسی یارم نیست
سر من هم برود باز بر این پیمانم

مرکز دایره ی هستی من خال لبت
دیرگاهیست در این دایره سرگردانم

طرفی زلف سیاه و طرفی خال لبت
من بیچاره میان دو طرف حیرانم

سیل اشکم نتوانست که خاموش کند
آتشی را که نگاه تو زده بر جانم

تو نظر کن نه به لبخند به یک اخم مرا
من همان وصل دو ابروی تو را خواهانم

پیچ و تابش نده این قدر، دلم را بردی
کفر ابروی تو گشته خورهء ایمانم

*هرکسی در بر ما دین خودش را دارد*
من مسلمان رخ همچو مه جانانم

از همان لحظه که در چشم تو اکران شد"هیس"
من همان کارگر لال " پس از بارانم"

اه این قافیه ها دست مرا بسته ولی
ثبت گردد غزل عشق تو در دیوانم

یک شب از لعل لبت ساغر مستی گیرم
هوسی تازه که افتاده به جانِ جانم!

من و دلواپسی و دلهره روز وصال
من و این غصه کهنه که شده مهمانم

قصه ام امشب اگر خوش به سرانجام رسید
علت این بود که نام تو شده پایانم


برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید.

  • گروه ادبی بداهه