گروه ادبی بداهه

کلیه حقوق مادی و معنوی این وبلاگ متعلق به گروه ادبی بداهه است.

استفاده از اشعار وبلاگ بدون ذکر منبع شرعاً حرام و قانوناً جرم می باشد.

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
گروه ادبی بداهه ... صفحه ما در اینستاگرام 0bedahe0 ... برای دریافت برنامه جلسات شعر، کلمه بداهه را به 50002460650 ارسال نمایید

۱۴ مطلب با موضوع «طنز» ثبت شده است

تو با نگاه چپ چپى دین و دلم ربوده اى
خدا به من رحم کند، راست اگر نظر کنى

این همه رفت و آمدم، قصه ترک تو نبود
ناز کنم برای تو ، تا که مگر نظر کنی

ناز نگاه میکنی ، بهر شکار کردنم
وای به حال من اگر ، سینه سپر نظر کنی

یا که به داد می رسى،یا که ز دست می روم
شرم تو می کشد مرا، چو بی خبر نظر کنى

تلخ کنى دهان من، قند به دیگران دهى
شور من از نگاه توست ، چونکه شکر نظر کنى

بانی لکنت زبان ، لرزش دل ، فقط تویی
مرتجع از نگاه تو، تا به فنر نظر کنی

یا شده ام چو شب پره، که نور اذیتم کند
یا تو هویج خورده ای، که چون قمر نظر کنی

مهره ی مار گشته آن چشم و نگاه چپ چپی
نیش زنی به روح من، تا به تشر نظر کنی

نرخ نگاه تو گران، من آس و پاس و ناتوان
لطف تو شاملم شده ، چون به ضرر نظر کنی

دین و دلم که برده ای ، خیره نگه مکن به من
معتقدی به روح؟ تو، با چه شرر نظر کنی

راه نفس گرفته و بغض تو سد معبر است
معجزه می شود اگر، به این گذر نظر کنی

چشم و دلم به سوى تو،من نروم ز کوى تو
چه می شود اگر که تو به چشم تر نظر کنى

گر که من و تو، ما شویم ، بچه ای هم اگر رسید
چه می شود که آن دمم ، به این پدر نظر کنی

دگر نه ما شدن خوش است، نه بچه ای، نه مادری
جای پدر ، شود که تو، به این پسر نظر کنی ؟




برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید.

  • گروه ادبی بداهه

هوس گرمی آغــوش تو در سر دارم
ور نه آخر تو بگو،سـوسک چه ترسی دارد؟!

آنقدر سخت بغل گیرمت از وحشت سوسک
همچو موشی که خودش را به تله بسپارد

سوسک چون گشته میان من و تو بونه ی عشق
راه باز است ، در این خانه قدم بگذارد

پای لنگ است و کمی سنگ و حکایت اینجاست
کز در و پنجره ها ، سوسک به من می بارد

تو که باشی قدم سوسک به روی چشمم
هی بیاید ، برود، بی پر و گر پر دارد

چو به آغوش توام، از سر ناز و هوس است
گر تو از سوسک بترسی، که قدم بردارد؟

من نمی ترسم از این سوسک که جز آغوشت
نه مرا سود رساند ،نه مرا آزارد




برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید.

  • گروه ادبی بداهه

نه چشمان سیه داری، نه روی گونه ات خالی
و من دیوانه ی موهای بورت گشته ام ... بر چشم بد لعنت!


میان دختران شهر، مشهورم به مغروری
همه حیران که من اینگونه تورت گشته ام
... بر چشم بد لعنت!


تمام عمر سر کردم به رفتار مسلمانی
ولی مرتد شدم، مست زبورت گشته ام
... بر چشم بد لعنت!


گرفتم فالی و آمد برایم:"دوری اش، خوشتر"
بیا دلمرده از این راه دورت گشته ام
... بر چشم بد لعنت!


نمیبینی مرا، با این ابهت پیش چشمانت
پریشان همین چشمان کورت گشته ام
... بر چشم بد لعنت!


دلت بر چشمهای دیگری عاشق شده ست انگار
به رغم بغضها، سنگ صبورت گشته ام
... بر چشم بد لعنت!


تعهد یا تاهل؟ عذر تو این بار جدی شد!
ولی من همچنان در حسرت یک دم حضورت گشته ام
... بر چشم بد لعنت!


بمن گفتی که درکت می کنم اما وصالی نیست
و من در بند این سطح شعورت گشته ام
... بر چشم بد لعنت!


بگفتی جان ستانی گر کسی مایل به تو باشد
کنون من عاشق و اهل قبورت گشته ام
... بر چشم بد لعنت!


غلط گفتم که زیبایی بگیرم حرف خود را پس
از اول عاشق آن پالتوی پوست سمورت گشته ام
... بر چشم بد لعنت!


به هر جا بنگری آتش به پا خیزد ، به من بنگر
که گویا من بلاگردان آن چشمان شورت گشته ام
... بر چشم بد لعنت!



برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید.

  • گروه ادبی بداهه

عاقبت قلب تو را من به خدا بستانم

من پر شور و شرر زاده ی تابستانم!


باغ گردو و انار و کلم و نخلستان

مال تو،من که فقط عاشق تاکستانم!


شیوه ی دلبریت شهره ی آفاق شده

بیش از این ناز کنی راهی قبرستانم


تو گذر کردی و رفتی و دلم تنها ماند
بنگر بعد تو من ساکن آهستانم


هند و افغانی اگر گویششان فارسی است
من ولی عاشق آن لهجه ی پاکستانم!


چون گره خورده طفولیت من با قصه
عاشق هرچه دلاور به دلیرستانم


من همانم که حریفش نشدند ناظم ها
شدم اخراج به هر سال دبیرستانم !


توبه!! گاهی پی غیبت سنه ی دانشگاه
گفته ام من که :بابا ساکن شهرستانم!


چه کسی گفته که جای پرش از کوهستان
من طرفدار گل و باغچه و بستانم؟


نه کنم اخم به بی مهری دنیای سخی
نه به دنبال دل و حال خوش مستانم


زاده ی کوه دماوند ز نسل پدری
مادری، فکر کنم بچه ی کردستانم


سنبل و سوسن و ریحان همه مدهوش منند
اخر ای یار که من لاله این بستانم


آتش عشق شمابس که شررآمیزاست
تاول آن بنشسته به کف دستانم


عاقلی دید مرا گفت کجا مقصد توست
گفتمش عاشقم و راهی هیچستانم


قامتش سرو سهی و لب او شط لبن
تک عروس دو جهان ، شمع نگارستانم



برای مشاهده چگونگی شکل گیری شعر اینجا کلیک کنید.

  • گروه ادبی بداهه